ارسطوارسطو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

جيك جيك مستون مامان يدونست

باز هم بيتابي...

سلام گل پسر. اميدوارم تا الان يكم بهتر شده باشي . مدتيه درگير ادرار سوختگي تو هستم . البته نه ! ادرار سوختگي نيست . چند روز پيش رفتيم پيش دكتر مالي ( دكتر پوست ) . تمام شرايطتو براش توضيح دادم . گفتم حتي نميشه زير آب ببرمش . پوست خيلي حساسي داري عزيزم . تو اين مدت همه چي رو امتحان كردم . كرم تعويض پوشك موستلا ( كه از بچگي استفاده مي كردي ) كرم كالاندولا - كرم سوختگي روغن ماهي - كرم 3 او ( روغن شترمرغ ) - گياهاني مثل گل برد و كاك ( به تجويز مادر جون و ...) ولي هر كدوم براي 1 روز خوب بودن . دكتر توي كتاب پزشكيش نشونم داد. گفت بچه ها ولي شكمشون روون ميشه ميكروبي از روده خارج ميشه كه در تماس با پوست ، تو رو اذيت ميكنه . اين ...
8 تير 1390

باز هم بيتابي...

سلام گل پسر. اميدوارم تا الان يكم بهتر شده باشي . مدتيه درگير ادرار سوختگي تو هستم . البته نه ! ادرار سوختگي نيست . چند روز پيش رفتيم پيش دكتر مالي ( دكتر پوست ) . تمام شرايطتو براش توضيح دادم . گفتم حتي نميشه زير آب ببرمش . پوست خيلي حساسي داري عزيزم . تو اين مدت همه چي رو امتحان كردم . كرم تعويض پوشك موستلا ( كه از بچگي استفاده مي كردي ) كرم كالاندولا - كرم سوختگي روغن ماهي - كرم 3 او ( روغن شترمرغ ) - گياهاني مثل گل برد و كاك ( به تجويز مادر جون و ...) ولي هر كدوم براي 1 روز خوب بودن . دكتر توي كتاب پزشكيش نشونم داد. گفت بچه ها ولي شكمشون روون ميشه ميكروبي از روده خارج ميشه كه در تماس با پوست ، تو رو اذيت ميكنه . ا...
8 تير 1390

ديگه از چهار دست و پا رفتم خسته شدي ...

پسر مامان سلام . حالت خوبه ؟ اين روزا داري ياد ميگيري كه راه بري . ولي حاضر نيستي يك قدم تنها بري مبادا كه بيفتي . پسر مامان نبايد بترسه . همش ميگي دستم و بگير و راه بريم . ديروز كه خودم و خودت تنها بوديم ، واقعاً خسته شدم . حتي اگه مي ايستادم آب بخورم ، گريه مي كردي ( شديد ) كه نييست و حركت كنيم . خلاصه اينكه از پا دراومدم . الان داشتم با عمه اي صحبت مي كردم . گفت امروز خودش شيشه شيرشو گرفت و شير خورد . مادر من ، تو اين كارو بايد زودتر از اينها انجام ميدادي ولي فضولي و تنبلي از يك طرف بهت اجازه نمي داد و من نصفه شب با چشمهاي بسته بايد برات شيشه شير بگيرم . بزرگ  شدي ديگه مامان گلي ! ديگه اينكه عمه گفت : امروز رفته...
4 تير 1390

ديگه از چهار دست و پا رفتم خسته شدي ...

پسر مامان سلام . حالت خوبه ؟ اين روزا داري ياد ميگيري كه راه بري . ولي حاضر نيستي يك قدم تنها بري مبادا كه بيفتي . پسر مامان نبايد بترسه . همش ميگي دستم و بگير و راه بريم . ديروز كه خودم و خودت تنها بوديم ، واقعاً خسته شدم . حتي اگه مي ايستادم آب بخورم ، گريه مي كردي ( شديد ) كه نييست و حركت كنيم . خلاصه اينكه از پا دراومدم . الان داشتم با عمه اي صحبت مي كردم . گفت امروز خودش شيشه شيرشو گرفت و شير خورد . مادر من ، تو اين كارو بايد زودتر از اينها انجام ميدادي ولي فضولي و تنبلي از يك طرف بهت اجازه نمي داد و من نصفه شب با چشمهاي بسته بايد برات شيشه شير بگيرم . بزرگ شدي ديگه مامان گلي ! ديگه اينكه عمه گفت : امروز رفته زي...
4 تير 1390

فلسفه تو

فلسفه تو ! از خيال مي رهم ... چشمانم را باز مي كنم ... باز هم تو ... هر چه نور....تو ! هر چه صدا ... تو ! و هر چه ديگر ...تو ! و تداعي تو در بند بند وجودم ، بزرگترين علت است كه نپرسم : چرا تو ...؟؟؟ ...
1 تير 1390

فلسفه تو

فلسفه تو ! از خيال مي رهم ... چشمانم را باز مي كنم ... باز هم تو ... هر چه نور....تو ! هر چه صدا ... تو ! و هر چه ديگر ...تو ! و تداعي تو در بند بند وجودم ، بزرگترين علت است كه نپرسم : چرا تو ...؟؟؟ ...
1 تير 1390